دانلود رمان زروان
خلاصه رمان زروان :
دانلود رمان زروان بصورت کاملا رایگان. برای حمایت از ما عضویت کانال تلگرام و کامنت فراموش نشه ❤️😉
-نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته …
پیشنهادات :
قسمتی از متن رمان زروان :
ظرف ها رو شستم و توی هال یکمروی زمیندراز کشیدم و مچاله شدم توی خودم .
یکدفعه دیدم یکی دستامو برداشت و اومد توی بغلم جاخوشکرد
از بوی شامپوش فهمیدم آراد ه :
– دلم واست تنگ سُده گلی جونم !
– گلی فدات شه .. ببخشید که این چند روزه بهتون نمیرسم.
گونمو بوسید :
– اشکال نداره .. ولی … ولی گلی میترسم !
سرشو بوسیدم …
چقدر خواستنی بود ؟
انگار یک منشور از طاها فرداد رو توش قرار داده باشن :
– از چی گلم ؟
صورتمو با دستای کوچولوی سفیدش گرفت و چلوندش :
– بابام … خیلی تهناس گلی !
چیزی نگفتم که ادامه داد :
– خیلی ساله که تهناس .. همه ی عمرشو داره پای ما میزاره ولی خب گلی اونم سخت میفهمه که ماها هم یه مادر میخوایم . همیشه تویجلسه های مدرسه بابا حاضر میشد و
دانلود رمان زروان
خیلیاشم ماها تک و تهنا منتظر بودیم یکی از غیب برسه . هیچوقت داداشام تو مدرسه با کسی رفیق نشدن تا از خانواده شون اطلاعات بدن بهشون . من هیچوقت یه مامان نداشتم تا صبح ها واسه داداشیا میان وعده بده یا بعد از ظهر بوسشون کنه بگه خسته نباشین . حتیتو جزو اولین پرستار هامونی ! چون بابا دیگه میره سرکار ..
توی بغلم بیشتر جاخوش کرد :
– دلم یه مامان میخواد .. ولی باید مثل تو مهربون باشه گلی . بخوابم پیشت ؟
گونشو بوسیدم :
– بخواب گلم .. بخواب
گرفتیم هر دومون خوابیدیم که نمیدونم چقدر گذشت صدای دانیال اومد :
– گلی .. گلی … بیا تلفنت داره زنگ میخوره !
عین جت از جام بلند شدم و دویدم یا بسم الله
یا خوده خدا
خبرخوش میخوام خدایا .. فقط یه خبر .. خوش !
– الو ؟
صدای کنیز، ناراحت :
– گلی دادگاه …
سکوت شد
پاهام لرزید و من اشتباه میکردم یا واقعا ۱۲ تا چشم نگران بهم خیره شده بودن ؟!
– کنیز چی ؟ دادگاهه چی ؟؟؟؟
– اروم باش … دادگاه احمد افتاده واسه پس فردا . تاریخ اشتباه بوده .. یا تا فردا باید دیه رو بدیم .. یا ..
صداش لرزید
بغض جلویصدامو گرفت :
– یا چی کنیز ؟ یا چی ؟؟؟
نالیدم ..
دانلود رمان زروان
– یا حکمش قصاصه !
صدای گریه ش بلند شد
گوشی از دستمافتاد :
– یا زهرا …
پاهام جون نداشت …
خدایا ..
داشتم میافتادم .
جیغ متین و آراد
دستی که رد شد از زیر بغلم و منو گرفت
خدا گواه ..
خدا شاهد
قلبم آروم گرفت وقتی گفت : نازگل ؟؟؟؟ چ..چت شد ؟
گوشی رونگاه کردم
چقدر خوب که تماس قطع شده بود !
داشت میرفت که پیرهنشو چنگ زدم .
با چشمای اشکی بهش خیره شدم :
– به قرآن .. به روح پدرم .. به خاک خشک نشده ی قبر مادرتون .. قبول میکنم ! هرچی باشه قبول میکنم ! سگ خانه زاد هم خواستین قبول میکنم ! فقط … فقط همین امشب پول
دانلود رمان زروان
رو به من بدید … من ازتون التماس میکنم .. نذار…نذارید برادرم… نذارید برادرم بمیره
.
گریه سر دادم ..
ولی هیچوقت گریه هام صدا نداشت !
روی دو پا رو به روی من نشست .
از توی جیبش دستمالی در اورد و روی گونه م کشید
آروم زمزمه میکرد :
– باشه .. باشه دخ..ختر خ..خوب … آروم باش . داداشت فردا پیش خ..خودته ! نگران نباش ..
از حرفش گریه م شدت گرفت که با لبخند گفت : عه خ..خوب گریه نکن دیگه !
سرمو تکون دادم ..
از پشت شخصی بغلم کرد :
– گلی گریه نکن !
با این حرفش همه شون به سمتم اومدن …
با این وضع … چشمه ی اشک آدم خشک میشد !
مگه شب خواب به چشمم میومد .
زندگیم لنگ در هوا بود !
فردا چی میشنوم ازش ؟
چیزی که پیشاپیشش بهش قول دادم هر چی باشه قبول .
ریسک بزرگی بود که کرده بودم … بخاطر احمد … احمدی که میگفتم دوستش ندارم .. میدونستم رحمت نیست و زحمته .. ولی برادرم بود .. ما باهم بزرگ شده بودیم !
اون منو از یادش برده بود ..
من نه !
همینجوری داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو صدای در بلند شد .
از ترس اینکه طاها فرداد پشت در باشه دویدم سمت چوب لباسی تا شالمو بردارم که صدای دانیار اومد :
– گلی منم .
نفس حبس شده امو آزاد کردم و گفتم : بیا تو عزیزم .
در رو اروم باز کرد
نگام به ساعت افتاد .. ساعت 2 نصف شب بود
بهم لبخندی زد و گفت : خوابم نمیبرد .. فردا هم که جمعه س … تو نخوابیدی گلی ؟
نشستم کنارش :
– خوابم نمیبره … چه خبرا اقا دانیار ؟
به گفتن هیچی بسنده کرد .. چیزی نداشتم که بگم که یکدفعه گفت : گلی تو دختر خوب سراغ داری … یا مثلا .. کسی که مطلقه باشه ؟
دانلود رمان زروان
دانلود رمان ,دانلود رمان زروان , رمان زروان , رمان زروان pdf , رمان زروان apk , رمان زروان ایفون , رمان زروان اندروید , زروان , دانلود رمان عاشقانه زروان , رمان عاشقانه زروان ,