دانلود رمان زیر باران
خلاصه رمان زیر باران :
دانلود رمان زیر باران بصورت کاملا رایگان. برای حمایت از ما عضویت کانال تلگرام و کامنت فراموش نشه ❤️😉
یه دختر با احساسات لطیف و پر از حس زندگی….مغرور و خوش قلب.. یه پسر با قلب سنگی و غرور بیش از حد…همراه با جذبه ی منحصر به فرد…تقابل دو آدم متفاوت…شروع عشق…شروع دلدادگی..آدمایی که بلدن حرف دلشون و بزنن…بلدن عاشقی کنن ….بلدن غرورشون و مقابل احساسشون به زانو دربیارن..داستان عاشقانه ای از جنس شیدایی…با تفسیر کامل احساسات..رمانی که در بخش آنلاین رتبه ی اول و کسب کرد با شخصیت های داستان و زندگیشون همراه باشین و عاشقانه ای ناب و تجربه کنین….
پیشنهادات :
قسمتی از متن رمان زیر باران :
رو تختم نشسته بودم و رمان برباد رفته رو میخوندم برای بار صدم
عاشق شخصیت اسکارلت با همه ی خاکستری بودنش بودم و غرق شده بودم تو قلم مارگارت میچل که تلفنم زنگ خورد
تصویر پیمان لبخند رو لبم نشوند : جانم؟؟
صدای خستش خون کرد دلمو: جانت بی بلا عزیزترینم ٬ خوبی خانمم؟؟؟
میدونستم این خستگی صدا برای کار نیست ٬ بلکه برای بحث مجدد با خانوادشه ٬ شاید اگه اون شرط و نذاشته بودم تا الان صد دفعه ای عقدم کرده بود
باران: خوبم تو خوبی؟؟
آهی کشید: بد نیستم چیکار میکنی؟؟
بد بود ٬ من این مرد و بلد بودم ٬ میشناختمش و با این صدا بد بود بدون هیچ شکی: داشتم کتاب میخوندم
پیمان: حوصله داری بیام دنبالت بریم بیرون؟؟
بغض نشست تو گلوم٬ مرد من پی آرامش بود و میخواست کنارم آروم شه: میام
پیمان: نیم ساعت دیگه اونجام
باشه ای گفتم و قطع کردم و به بغضم اجازه دادم بباره : خدایا کمکمون کن
بلند شدم و یه دست لباس ساده و اسپرت پوشیدم و بدون آرایش زدم بیرون
به ماهان خبر دادم و از خونه بیرون زدم ٬ هوا گرم بود اما نه اونقدر که اذیت کنه ٬ خورشید درحال غروب کردن بود ٬ تکیه دادم به دیوار که ماشین پیمان از سر کوچه مشخص شد و لبخند به چهرم نشوند
کنار پام زد رو ترمز و من سوار شدم: سلام آقا
با همه ی خستگیش به لبخندی مهمونم کرد٬ بعضی موقع ها فکر میکردم کنار من خودشو یادش میره: سلام خانم قشنگم
سر کج کردم: کجا قراره بریم سرورم؟؟
طاقت نیاورد و اومد جلو و منو کشید تو حجم آغوشش: هرجا عشقم دستور بده
سر به چونش چسبوندم: خوبی پیمان؟؟
دانلود رمان زیر باران
موهامو بو کرد و چشم بست: الان دیگه خوبم
نفس عمیقی کشیدم: بریم بگردیم جاش مهم نیست کنار تو بودنش مهمه
بوسه زد روی موهام و حرکت کرد در حالی که دستم تو حصار دستاش بود
با تعجب به مسیر رفتنش نگاه کردم ٬ نمیدونستم کجا میخواد بره ٬ اما مگه مهم بود کنارش ؟؟
با توقف ماشین جلوی برج میلاد با تعجب نگاهش کردم: اینجا چرا؟؟
هم شام میخوریم هم ساعت ۱۰ برای رصد برنامه دارن ٬ فکر کنم دوست داشته باشی اجرام آسمونی رو با تلسکوپ های پیشرفته ببینی
دستمو جلوی دهنم گرفتم تا جیغ نزنم: دوست دارم٬ عاشقشم
با خنده بینیمو کشید: هی خانم حواست باشه فقط حق داری عاشق من باشی
با عشق نگاهش کردم: مرسی
پیمان: پیاده شو فداتشم
با ذوق پیاده شدم ٬رصد ستاره ها به نظرم هیجان انگیز میومد
پیمان دستمو گرفت و با هم دیگه وارد برج شدیم
اول به طرف رستوران گردون رفتیم و شام و خوردیم و بعد چرخی تو طبقات زدیم تا ساعت ده بشه و رأس ساعت ده به طرف محل رصد رفتیم
از ذوق تو پوست خودم نمیگنجیدم و یه سره ورجه ورجه میکردم و پیمان با خنده نگاهم میکرد و آرامش چشماش کنارم آرومم میکرد
آدمای زیادی تو محل رصد بودن و خیلی هاشون تلسکوپ به همراه داشتن ٬ با هیجان بهشون نگاه میکردم که پیمان دستمو گرفت و از میون جمعیت رد شدیم و کنار یه پسر حدودا سی ساله که سرش گرم تلسکوپ بزرگش بود ایستاد: سلام فرهاد
پسر برگشت سمتمون و با دیدن پیمان لبخندی زد: سلام رفیق چه به موقع اومدی
دانلود رمان زیر باران
پیمان: ممنونم از این که گذاشتی امشب تو این رصد همراهت باشیم
پسر دستی به شونه ی پیمان زد: باعث افتخاره منه
و بعد نگاهی به من کرد: سلام عرض شد بانو٬ خوش آمدیدن به جمع انجمن نجوم
لبخندی زدم: سلام ٬متشکرم خوشحالم که اینجام
پسر برگشت سمت پیمان: این تلسکوپ در اختیار شما من میرم سری به بقیه بزنم راحت باشین
پیمان سری تکون داد و پسر رفت ٬ با کنجکاوی به تلسکوپ که تنظیم شده بود نگاه کردم
پیمان: امتحان کن
با ذوق جلو رفتم و پشت تلسکوپ ایستادم و چشمم و به لنزش نزدیک کردم
درست تو همون موقع انگار جهان تازه ای رو کشف کردم و اگه هرکسی میدونست چقدر این اجرام آسمانی و ستاره های ریز پرنور با شکوه و چشم نواز به نظر میرسن بدون شک هرشب از بام هر خونه ای میتونستی چند نفر و خیره به یه تلسکوپ در حال کشف سپهر ( آسمون ) ببینی
این با شکوه ترین صحنه ای بود که من در تمام عمرم دیده بودم انقدر که دلم نمیخواست دل بکنم از اون ستاره ها و آسمون
با صدای فرهاد سرم با بی میلی از تلسکوپ جدا شد: ظاهرا شما بیش از اندازه علاقه دارید به نجوم
دانلود رمان زیر باران
نگاهی به چهره ی مغرور و دوست داشتنی پیمان انداختم و جواب فرهاد و دادم: یه زمانی دوست داشتم نجوم بخونم
فرهاد: نیم ساعتی هست که دل نکندید از تلسکوپ
به آسمون نگاه کردم: آسمون همیشه برای من پر از رمز و راز و شگفت انگیز بوده
اون همه با شیفتگی نگاهی به آسمون کرد : آسمون امشب صافه و این فرصت خوبی برای رصده
به ستاره های پر نور و چشمک زن خیره شدم: اون منظومه ی آلفا قنطورس نیست؟؟
نگاهشو امتداد داد به سمتی که من اشاره کردم: چرا خودشه؟؟
با هیجان گفتم: میشه تلسکوپ و تنظیم کنین روش میخوام با این ببینمش
به طرف تلسکوپ رفت: فکر نمیکردم اطلاعاتتون در زمینه ی نجوم در این حد باشه که اسم این منظومه رو بدونین
پیمان منو به خودش فشرد: خانم من و دست کم نگیر
فرهاد خندید: تورو تا این حد عاشق دیدن هم به اندازه ی آسمون شگفت انگیزه
من خندیدم و پیمان محو لبخند زد و نگاه عاشقمون تو هم گره خورد
پیمان: این ستاره ای که گفتی چیه؟؟
دلم رفت برای مردم که راز ستاره ها رو به اندازه آجر و سیمان بلد نبود ٬ لبخندی بهش زدم: خیلی دقیق نمیتونم بگم اما در همین حد میدونم که به صورت چهارمین ستاره ی درخشان توی آسمون قابل دیدنه و به همزاد زمین معروفه
فرهاد در ادامه ی حرفام گفت: یه ستاره ی دوتاییه و از همه ی ستاره ها به منظومه ی شمسی نزدیک تره ٬ میتونید ببینید تلسکوپ و روش تنظیم کردم
رفتم جلو و از دریچه ی تلسکوپ نگاهی بهش کردم٬ زیبا و خیره کننده بود و من از همون لحظه عاشقش شدم
کنار کشیدم و به پیمان گفتم: میخوای ببینی؟؟
دانلود رمان زیر باران
دانلود رمان ,دانلود رمان زیر باران , رمان زیر باران , رمان زیر باران pdf , رمان زیر باران apk , رمان زیر باران ایفون , رمان زیر باران اندروید , زیر باران , دانلود رمان عاشقانه زیر باران , رمان عاشقانه زیر باران ,
هنوز نخوندم که
این رمان بسیار عالی است حتما پیشنهاد میکنم بخونین .. جلد دومشم حرف نداره من عاشقشم