دانلود رمان شاه کلید عشق
خلاصه رمان شاه کلید عشق :
با قلبی خسته و آکنده از دردهای جوانی، دلش با سرکشی تنها در یک نگاه قفل میشود، یک نگاه دریایی، نگاهی زیبا و قفل کننده که پیوندی جدید را رقم میزند. این قفل تنها با کلید عشق باز میشود و شیرینی و روی تلخ عشق را برایشان پدیدار میکند. روایتی عاشقانه، همگام با حسهای شیرینی که در این بین لملمه میزند و سرنوشتی ناهموار، داستانی جذاب به قلم عشق نگاشته میشود. جادهای در دل سرنوشت، سرنوشتی که سربالاییهاش داستانی دارد… .
پیشنهادات :
قسمتی از متن رمان شاه کلید عشق :
ملیکا با دیدن ماهک که وارد کلاس شد به من اشاره کرد و بدون توجه به نگاههای فضول بچههای کلاس به سمتش یورش بردیم و خودش قبل از اینکه کتک دیگری از ما بخورد گفت:
– به خدا هیچی نشده فقط… فقط نمیتونستم جوابتون رو بدم.
ملیکا که از همان روز اول دوستیمان با ماهک، به درک شعور پایین او نرسیده بود با عصبانیتی که حاکی از نگرانیاش بود گفت:
– چرا جواب نمیدادی؟ چرا عین املها به یه پیامک اکتفا کردی؟
ماهک با حرص گفت:
– به خاطر شوهرخاله عوضیم!
با تعجب گفتم:
– شوهر خالت چه ربطی به زنگ زدن تو داره؟!
ماهک پوفی کرد و گفت:
– مردک فکر کرده محتاج اون یک تیکه نون خشکی که با منت میده بهم هستم که با خالم دعوا کرد و گفت من نون خور اضافی اونم از طایفهی تو رو قبول نمیکنم، یکم دعوا شد و شرایط جواب دادن نداشتم.
ملیکا: خب چرا از خونهش نزدی بیرون و نرفتی خونه بابات؟ چرا گذاشتی کوچیکت کنه؟
– جلو همه کوچیک شدم، حالا شوهرخالهم هم روش!
سری تکان دادم و گفتم:
دانلود رمان شاه کلید عشق
– بیا برگرد پیش خانوادت، چهطور میخوای زندگی کنی؟ از این به بعد باید سرکوفتهای شوهرخالهت رو بخوری و تو خونهش تحقیر بشی!
– نه، از این به بعد بالای آرایشگاه خالم که یه اتاقک برای استراحتشه میخوابم. هم اونجا کار میکنم و هم زندگی!
– این آخه چه کاریه؟
– فعلا مجبورم اینطور زندگی کنم.
ملیکا: ماهکی برو با خانوادت آشتی کن، برو گلم.
– با تلفن دیشبشون عمرا! هر چی پل پشت سرشون بود رو خراب کردن!
– باز چیشده؟!
– مامانم به خالم زنگ زده گفته که ماهک فکر کرده شاهزاده یا دختر رییس جمهوره که اینطور میکنه؟ دو فردا دیگه سرش به سنگ میخوره خودش میاد دست بوسیم. به خالم گفته ماهک چون تو ناز بزرگ شده قدر زندگیش رو نمیدونه پس فردا که پشیمون شد میدونم باهاش چهکار کنم!
ملیکا: حالا اون عصبانی بود یک چیزی گفت تو به دل نگیر!
ماهک خواست با جوابی که نشان دهنده کلهشقیاش است ما را سر جایمان بنشاند اما وقتی که معلم فلسفه وارد کلاس شد حرفش را خورد. من و ملیکا هم تصمیم گرفتیم حرف دیگری راجع به خانوادهاش نزنیم تا خودش پشیمان بشود و برگردد پیش آنها! البته رفتار عجیب معلم فلسفهام نیز یکی از عوامل فراموشی کارهای ماهک بود.
دانلود رمان شاه کلید عشق
معلم فلسفهام همیشه از من تعریف میکرد و امیدوار به کنکور من بود. همین کارهایش باعث شده بود که بچهها من را سوگولی او خطاب کنند. اما امروز خیلی تند با من برخورد کرد و رفتارهای عجیبی از خودش سر داد.
بعضی از روزهای زندگی، روزهای قشنگی نیستند و تنها احوال آدم را بد میکنند. درست مثل امروز من که از زمین و آسمان برای من میریخت. از رفتار معلمم و کار ماهک گرفته تا دیر آمدن مسیح به خانه.
این اولین باری بود که مسیح در زندگی مشترکمان دیر به خانه آمد. تقریبا ساعت دوازده نصف شب بود که رسید و با گفتن اینکه جلسه داشته و خسته است، خودش را توجیه کرد و بدون اینکه شامش را بخورد یا از منی که به خاطر او ل**ب به غذا نزده بودم بپرسد که شام خورده ام یا نه، رفت خوابید.
صبح فردا هم به خاطر رساندن من به مدرسهام از خوابش زد اما هیچ چیز درباره جلسه دیشبش نگفت و چون میدانستم بیاعصاب است حرفی به او نزدم.
از ماشین پیاده شدم و دور شدن ماشینش را تماشا کردم. خواستم به سمت مدرسهام بروم که با صدای معلم فلسفهام، نتوانستم از ترس قدمی بردارم.
با دیدن او که اخم غلیظی کرده بود و قدمهای تندی به سمت من برمیداشت، فهمیدم که علت رفتار دیروز او چه بود. حتما همهچیز را فهمیده است!
به سمتم آمد و هنوز آن اخم را بر چهرهاش داشت. سری تکان داد و گفت:
– باورم نمیشه دنیا! تو چه کار کردی دختر؟!
دانلود رمان شاه کلید عشق
از استرس نفسم را نمیتوانستم بیرون بدهم. چه میگفتم که شوهر کردهام! صد درصد به مدیر مدرسه میگفت و من را اخراج میکردند.
– چرا حرف نمیزنی؟ تو که اهل این کارا نبودی؟دوست پسر پیدا کردی؟ اونم توی حساسترین روزهای زندگیت!
دوست پسر؟! یعنی فکر کرده بود که مسیح دوست پسرم است؟ با دیدن سکوتم شروع به پر و بال دادن به داستانش کرد و گفت:
– پدر و مادرت میدونن؟ بایدم ندونن، آخه چرا بچه؟! تو که دختر… .
وسط حرفش پریدم و گفتم:
– شوهرمه، دوست پسرم نیست!
نگاه متعجبش از روی من برداشته نمیشد و نمیتوانست این حرف من را آنالیز کند.
از چهرهاش معلوم بود که بیشتر از قبل عصبانی است و نمیداند چهطور خشمش را خالی کند. بالاخره صدایش را بالا برد و گفت:
– یعنی چی؟ داری با من شوخی میکنی؟ تو هنوز بچهای، خدای من!
– خانم، من… من… .
نمیدانستم چه بگویم از طرفی خجالت میکشیدم و از طرف دیگر نمیفهمیدم که چرا اینقدر عصبانی است. دستی به سرش کشید و گفت:
– پدر و مادرت مجبورت کردن؟ خودت نمیخواستی آره؟!
– نه خانم، اتفاقا خودم خواستم!
– چرا؟ تو که هنوز خیلی بچهای!
دانلود رمان شاه کلید عشق
– من… اممم… من… .
– جلوی پیشرفتت رو گرفتی!
– نه خانم اتفاقا خیلی از من… از من حمایت میکنه… پشتمه!
– باید با والدینت صحبت کنم!
– توروخدا خانم، من اصلا از خانوادم خبری ندارم.
– یعنی چی؟!
– اونا… اونا مخالف ازدواج من بودن؛ باهاشون ارتباطی ندارم.
– منظورت چیه؟
– یعنی فقط تو دنیا شوهرم رو دارم.
با دیدن چهره متأثرش گفتم:
– خانم من از زندگیم راضیم، خیلی هم خوشحالم؛ نگران نباشید. اصلا مگه افت تحصیلی کردم یا به بچهها گفتم که ازدواج کردم. چرا اینطور میکنید؟!
– من نگرانتم دختر.
همانطور که داشت به سمت مدرسه میرفت دنبالش رفتم و جلویش را گرفتم و گفتم:
– خانم! خانم میخواید به خانم مدیر بگید… توروخدا خانم!
حرفم را گوش نمیکرد، گفتم:
– اگه نگران من و پیشرفت منین تو رو خدا حرفی به مدیر نزنید. دو ماه دیگه کنکور میدم و برای همیشه پام از این مدرسه قطع میشه!
دانلود رمان شاه کلید عشق
جوابی به من نداد. گریهام داشت در میآمد اما نباید گریه میکردم. میدانستم که به راحتی نمیتوانم حرف بزنم و دلیلش آن بغض مزاحم لعنتی است. دوباره جلویش را گرفتم و گفتم:
– خانم من رو گرفتار نکنید. من خودم چند نفر رو میشناسم که عین من ازدواج کردن و راحت درسشون رو میخونن. کسی هم… کسی هم گیری بهشون نمیده.
وارد حیاط مدرسه شدیم، بهتر بود حالا که میخواست آبرویم را ببرد دیگر پا به آن مدرسه نگذارم.
خواستم که دیگر همقدم با او نشوم و التماسی نکنم که او ایستاد. خیره به من شد و گفت:
– بهترین دانشآموز من توی طول تدریس بیست سالم تویی… نه تنها من بلکه همهی معلمها بهت امیدواریم و دوست ندارم با یک چغولی که فکر نکنم تاثیری داشته باشه، امید خودم و همکارام و خودت رو بگیرم. این زنگ با من کلاس داری قبل از اومدنم نکتههای
منبع:یک رمان
دانلود رمان شاه کلید عشق
دانلود رمان شاه کلید عشق , رمان شاه کلید عشق , رمان شاه کلید عشق pdf , رمان شاه کلید عشق apk , رمان شاه کلید عشقایفون , رمان شاه کلید عشق اندروید , شاه کلید عشق , دانلود رمان عاشقانه شاه کلید عشق , رمان عاشقانه شاه کلید عشق ,
عالی بود جلد دوم را هم بگذارید
سلام
چشم برسی میشه اگر جلد دوم وجود داشت حتما روی سایت قرار میگیره و از طریق کانال تلگرامی اطلاع رسانی هم میشه
سلام من این رمان خیلی دوست دارم چند بار خوندم ولی بازم دوس دارم ممنون میشم جلد دوم هم بزارین
محشر بود
ممنون که گذاشتید
و یه دنیا ممنون میشم اگه جلد دو رمان هم بذارید
جلد دومش آنلاین هست و تموم نشده
رمان عالی بود قسمت دوم همه بفرستید 🌹 🌹 🌹